سلام
من دوباره اومدم
بزاريد يه چيزي بهتون بگم
تابحال اسم قانون مورفي رو شنيديد؟
نه؟اشکال نداره من هستم
ببينيد بزاريد ساره براتون بگم
اتفاقي که قراره بيوفته ميوفته صد در صد شک نکنيد
و معمولا هم در موارد ناجور صدق ميکنه
مثلا شما 10 تا جيب داريد و دستاتون کلا پره و مياييد در خونتون رو باز کنيد و دنبال کليدتون ميگرديد و کليد صد در صد توي اون جيب دهميه که ميگرديد
همين. سادست مگه نه؟
بعضي وقت ها هم دل ادم بهش اخطار ميده
به عنوان مثال
ببينيد من دوچرخه سوار نيمه حرفه اي ام و زياد ميرم دوچرخه سواري و خوب از جنس مقابل هم زياد مياد خب از اونجا که من کلا ارتباطات اجتماعي مزخرفي دارم کلا سمتشون نميرفتم تا ديروز
ديروز تازه بود که متن اوليم رو نوشته بودم و داشتم با خودم کلنجار ميرفتم که تو خودت ميدوني عيبت چيه چرا اصلاحش نميکني چرا يکم اجتماعي تر نميشي. ايندفعه ميخواستم يرم که زن روياهام رو پيدا کنم و ديدمش البته البته زياد خوب پيش نرفت يعني اصلا پيش نرفت خب ممکنه دليلش اين باشه که جرعت نکردم برم سمتش خب الان دليل اينکه دارم مينويسم اينه که بفهمم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميدونيد دلم گفت نرو و من ياد قانون مورفي افتادم که نکنه اتفاقي قراره بيوفته، بيوفته و اون اتفاق بد باشه ميبينيد چه ذهن در اشفته اي دارم احتمال اينکه همچين چيزي بشه خيلي کم بود ولي خب دله ديگه ميگه بعدا داشتم فکر ميکردم که واقعا من چرا اينطوريم و ديدم مقصر خودمم ببينيد من يکطرفه عاشق يکي شدم يعني در حد فاجعه حدودا يک سال پيش بعد بهش گفتم و اون برگشت گفت "نه ازت خوشم نمياد سوالي نيست" ومن هنوز هم که هنوزه اين توي مغزمه توي سرمه ميدونيد چي ميگم خب اون اولين نفري بود که عاشقش شدم و وقتي بهم اين جواب رو داد دلم شکست حتما داريد ميگيد خب اينو که همه ميگن دليل نميشه ولي فکر کنيد کسي که واقعا عاشقشين بياد جلو روتون و بهتون بگه ازت متنفرم مطمئناحالتون بدجور گرفته ميشه ولي خب زندگيه ديگه پيش مياد خب من افسرده شدم نه اينکه برم دکتر نه من از تو نابود شده بودم انگار از روحمو دار زده بودم بعد شروع کردم به ديدن سريال هايي مانند <<فرندز يا چگونه با مادرت اشنا شدم >> که ديگه حلم خوب شد و تقريبا فراموش کردم ولي خب بزرگترين اثرش هنوز هست يعني ترس از نه شنيدن
من ميترسم از اينکه دوباره خودم رو توي اون وضع ببينم پس خودم رو توي دردسر نميندازم و زندگيم رو ميکنم بدون کسي که عاشقش باشم و يا دوستش داشته باشم و بايد حرف منو قبول کنيد چون اين وضع از اون وضعيتي که داشتم خيلي بهتره چون ديگه مطلقا به اون فکر نميکنيد اگر هم فکر کنيد خيلي و اين خيلي از موارد قبلي بهتره خب پس من پيشرفت کردم رفتم جلو ولي خب داشتم روي تردميل حرکت ميکردم و الان دارم ميبينم که چرا من همچين ادمي شدم شايد ذاتا اينطوريم شايد هم کسي که منو با اين اخلاق خاصم دوست داشته باشه کمه و اون ها هم مثل منند خب ديگه فقط يک پيشنهاد برادرانه وقتي ميبينيد دوستتون نداره و يا اينده اي نميبينيد بهتره ديگه بهش فکر نکنيد و الکي خودتون رو ازار نديد اين واقعا به نفعتونه و به حرف دلتون هم هميشه گوش نديد ولي به حرف منطقتون چرا.
دوست دار شما
علي.ن
درباره این سایت